معنی سردار بنام هخامنشی

فرهنگ عمید

هخامنشی

از خاندان هخامنش: پادشاه هخامنشی،
مربوط به سلسلۀ هخامنشی: سربازان هخامنشی،

فرهنگ فارسی هوشیار

هخامنشی

(صفت) منسوب به هخامنش. ازخاندان هخامنش. ‎، مربوط بسلسله هخامنشی: ((هنر هخامنشی)) .

لغت نامه دهخدا

هخامنشی

هخامنشی. [هََ م َ ن ِ] (ص نسبی) منسوب به هخامنش سردودمان شاهنشاهان پارس. رجوع به هخامنش شود.

هخامنشی. [هََ م َ ن ِ] (اِخ) نام عمومی سلاله ای است که فرزندان هخامنش بودندو در پارس سلطنت میکردند. رجوع به هخامنشیان شود.


بنام

بنام. [ب َ] (ع اِ) همان بنان است که سر انگشت باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).

بنام. [ب ِ] (ص مرکب) بانام. مشهور. معروف. نامی. نامدار. نامور. نام آورد. (یادداشت مرحوم دهخدا). نامدار. مشهور. معروف. (فرهنگ شعوری):
سراپرده ٔ شاه ایران تمام
بگرد آمده پهلوانی بنام.
اسدی.
|| بافتخار. بمردی. بسربلندی:
بگویش که در جنگ مردن بنام
مرا بهتر آید ز گفتار خام.
فردوسی.
همی گفت کامروز مردن بنام
به از زنده و رومیان شادکام.
فردوسی.
|| همنام باشد که به ترکی ادآش گویند. (برهان) (آنندراج). سمی. (یادداشت مرحوم دهخدا).


سردار

سردار. [س َ] (اِخ) متخلص به یغما. مجموعه ٔ وی بنام سرداریه ساخته و معروف شده است. رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 1 ص 217 و 219 و یغمای جندقی شود.

معادل ابجد

سردار بنام هخامنشی

1564

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری